🔸بعضی بازیها «برنده» ندارند،
مثل بازی با دلِ آدمها…
چون شخصِ دلشکسته،
«خودش» را میبازد
و شخصی که دل میشکند،
«شرافتش» را…!
گاهی؛
دلت از سن و سالت میگیرد
میخواهی
کودک باشی
کودکی که به هر بهانه ای
به آغوش غمخواری پناه میبرد
بزرگ که باشی...
باید بغض های زیادی را
بی صدا دفن کنی..
وقتی کسی تورا می رنجاند...
ناراحت نشو!!!
چون این قانون طبیعت است!!!
درختی که شیرین ترین میوه ها را دارد
بیشترین سنگ ها را می خورد....
➖➖➖➖
انــــــــــدکی تفکــــــــــر
حکایت رفاقت
سنگهای کنارساحله
اول یکی یکی
جمعشون میکنی تو بغلت
بعدشم یکی یکی
پرتشون میکنی تو آب
اما بعضی وقتا یه
سنگهای قیمتی گیرت میاد
که هیچوقت
نمیتونی پرتشون کنی
زندگے نمایشے ست
کہ هیچ تمرینے
براے آن وجود ندارد
پس آواز بخوان
اشک بریز
برقص
بخند
و با تمام وجود زندگے کن
قبل ازآنکہ پرده ها فرود آیند
و نمایش تو بدون هیچ
تشویقے بہ پایان برسد...
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﻪ،
ﺑﻪ ﭼﻮﺏ کبریتهای ﺳﻮﺧﺘﻪ میمانند
ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ میخواهی ﺑﮑﻦ،
ﺁﻧﻬﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺷﻦ نمیشوند!
ﻓﻘﻂ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺁﻟﻮﺩﻩ میکند…
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻧﺴﻮﺯﺍﻥ
زندگی را رنگی تازه بزن!
📍هرگاه کسی را نداشتی که
به او بیندیشی به آسمان بیندیش
چون در آسمان کسی هست
که به تو می اندیشد!
📍ما مردمانی هستیم که به راحتی بهم
دروغ میگوییم
ولی بزرگترین معیارمون برای دوستی
صداقته
از من میشنوید؛
هیچوقت به مشکلات لبخند نزنید!
اینا بیشعورن فکر میکنن
باهاشون حال میکنین
بیشتر آویزونتون میشن!
«فامیل دور»
♦️در راه مشهد شاه عباس
تصمیم گرفت دو بزرگ را
امتحان کند
به شیخ بهایی که اسبش
جلو میرفت گفت:
این میرداماد چقدر بی عرضه
است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت:
کوهی از علم و دانش برآن
اسب سوار است، حیوان کشش
اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند،
به میر داماد گفت:
این شیخ بهائی رعایت نمیکند،
دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت:
اسب او از اینکه آدم بزرگی
چون شیخ بهائی بر پشتش
سوار است سر از پا نمی شناسد
و می خواهد از شوق بال در آورد.
این است "رسم رفاقت..."
در "غیاب" یکدیگر" حافظ آبروی" هم باشیم...!!!